تفکرات بلند بلند

تفکری در باب هویت_-فقط اگه خدا کمک کنه-_

تفکرات بلند بلند

تفکری در باب هویت_-فقط اگه خدا کمک کنه-_

خواستم بگویم کیستم و کجایم؛ دیدم اصلا مهم نیست، مهم اینست که او هست.
خواستم بگویم چه کاره ام و چه کرده ام؛ دیدم هیچ نکرده ام، هرچه کرده او کرده.
خواستم بگویم . . .
چه بگویم؟
اصلا چرا بگویم؟
هرچه بود گفتیم و حال اوست که باید بر کشته هایمان باران رحمت بباراند.
فقط یک دغدغه
هویت، گمشده امروز بشریت؛
شاید به زعم من
دعابفرمایید

طبقه بندی موضوعی

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۲۴ دی ۹۲، ۲۳:۴۰ - مصطفی گرجی
    تندرو

پیوندهای روزانه

و امان از ساکتین

دوشنبه, ۵ دی ۱۳۹۰، ۰۱:۱۵ ب.ظ

راستش را بخواهید از اولش هم درسش خوب بود.معدلش هیچ وقت زیر 19 نیامده بود و عملا اگر شاگرد اول نمی شد حتما دوم بود. به رشته اش اساسی اعتقاد داشت؛ این بود که علاوه بر دروس اجباری تقریبا همه دروس اختیاری را هم پاس کرده بود، آن هم با نمرات عالی.
این ترم ششمین ترمی بود که دانشگاهی شده بود و مثل همیشه سه واحد اختیاری! درس حسابداری شرکتها؛ اساسا درسی نچسب و تقریبا هیچکس از آن دل خوشی نداشت. اما این عزیز دل ما همیشه همه ی تمرین ها و تکالیف را بطور اتم و ادق حل می کرد و هر جلسه جلوی تخته حاضر جواب در خدمت استاد و دانشجویان تمرینات  و تکالیف را به درستی هرچه تمام حل می کرد و جمع را به فیض اکمل می رساند. تا اینکه یک روز _جلسه پنجم یا ششم بود_ زمانی که به سوال هفت از فصل دوم رسید رو به استاد کرد و گفت : استاد هرچه فکر کردیم نتوانستیم جواب این سوال را پیدا کنیم و این یک تمرین را حل کنیم ؛تقریبا همه همکلاسی ها حرفش را تایید کردند. استاد کتاب را از او گرفت و بعد از وارسی گفت:درست می گویی ، این مثال یک مثال کاملا تخصصی است و مخصوص دانشجویان کارشناسی ارشد حسابداری است. نیازی نیست شما ان را حل کنید؛ در امتحان هم نمی آید.
گذشت . . .
حدودا جلسه دهم یا یازدهم بود که امتحان میان ترم در موعد مقرر برگزار شد. شوخی که نبود نصف نمره پایان ترم را داشت؛ 10نمره.
درسش را خیلی خوب خوانده بود و تقزیبا همه مسایل کتاب را حل کرده بود، فقط همان یک مساله که استاد استثنا کرده بود را حل نکرده بود. و آزمون شروع شد؛ برگه امتحان را که دید خشکش زد. کلا دو سوال و بود و سوال دوم همان سوال هفتم از تمارین فصل دوم بود. همان جا دستش را بلند کرد و از استاد اجازه صحبت گرفت. بعد از انکه استاد اجازه داد گفت: استاد این همان تمرین هف . . .
هنوز حرفش تمام نشده بود که استاد حرفش را قطع کرد و گفت: که چی؟! می خواستی درس بخوانی و الان این طور مثل چهار پا در گل نمانی!
-اما استاد خودتان فرمودید که سطح سوال برای ما بالاست و در امتحان نمی اید.
- من؟!! کی ! پس چرا اصلا یادم نمی آید؟

-استاد همه بچه ها شاهد هستند!
برگشت رو همکلاسی ها تا تاییدی از آنها بگیرد! اما سکوتی موحش و مرگبار تمام فضای کلاس را پر کرده بود.
بعد ها که تنها نمره 15 در کارنامه کل دوران تحصیلش ثبت شد می گفت:ان روز کمرم شکست. نه به خاطر نمره! نمره که جبران شد ولی هنوز سنگینی آن سکوت نامبارک را روی دوشم حس میکنم

امضامحفوظ

............................................................

پ.ن: بعضی وقتها سکوت ساکتین از دشمنی های قاسطین و مارقین و حتی ناکثین هم سنگین تره

ک.ن: ذکر این نکته ضروری است که دوست ما در آن درس بالاترین نمره کلاس را گرفت و بیش از ۷۰ درصد همکلاسی ها افتادند!

ب.ن:لطفا اصلا فکر نکنید این مطلب ربطی به ماجرای فتنه و افتادن ساکتین و انتخابات و نهم دی و از این حرف های سیاسی دارد. این فقط یک خاطره بود از دوران دانشجویی 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۰/۱۰/۰۵
امضا محفوظ

نظرات  (۱۰)

۰۵ دی ۹۰ ، ۰۲:۲۳ آقا وحید
تو خودت اون شاگرد اوله بودی یا جزو ساکتین؟
بابا شاگرد اول
البته اینطور هم که نویسنده میگه درس حسابداری شرکت ها درس سختی نیست اینجانب در کمال آرامش نمره 20 را از این درس گرفتم. این داستان کاملا خیالی و برگرفته از ذهن خیالباف نویسنده است.
۰۵ دی ۹۰ ، ۱۱:۱۵ راه آهن تا تجریش
برو بابا خودت همیشه ساکتی
پاسخ:
سلام علیکم
لایک به کامنت بالایی!زد تو خال!
رهبری:
"توقع کم‌گذاشتنِ در کفه حق را از همه کس باید داشت؛ یعنی انسان نباید بی‌توقعی‌اش بشود. انسان کامل و بی‌عیب و نقصی که آدم هیچ راهی برای اشکال بر او نداشته باشد، پیدا نمی‌کنیم؛ به‌جز معصومین. باید یک مقداری آماده بود برای آنچه که انسان آن را کوتاهی بنامد، جفا بنامد، بی‌‎وفایی بنامد. بالاخره واقعیت عالم این است. حتی در میان نزدیکان به امیرالمومنین(ع) هم چنین کسانی بودند.
...
البته ما در سطح کشور هم معتقد به وحدتیم، در این مجموعه معتقد به ارزش‌ها و اصول هم معتقد به وحدتیم؛ این را باید حفظ کرد، ولو با یک اغماض‌هایی. بعضی از اغماض‌ها ممکن است اعتراض برخی دیگر را متوجه انسان بکند؛ خوب، بکند؛ ولی آدم باید ببیند حق چیست. یک جاهایی باید برخی اغماض‌ها را برای یک مصلحت بزرگ‌تری انجام داد؛ که حالا در این مورد بحث ما، مصلحت اتحاد و اتفاق و با هم بودن و یک حرف زدن و یک صدا داشتن و اینهاست."
واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم!
دمت قیژژژژ
۰۸ دی ۹۰ ، ۱۵:۵۰ محمدحسین
سلام
خا الان چیکار کنیم؟!
توخودت جزو ساکتینی!
. . . جمع کن این بازی ها رو........
پاسخ:
دعا بفرمایید!
واقعا!
منظور نداشتید؟!
اما غیر مستقیم عالی بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی