ماه ساقی به حرمخانه خون آمده بود / آتشی بود که از خیمه برون آمده بود
مشک های تهی خسته نگاهش کردند / کودکان حرم آهسته نگاهش کردند
بر لبش تشنگی شرجی صد جام و سبوست / آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
ماه ساقی به حرمخانه خون آمده بود / آتشی بود که از خیمه برون آمده بود
مشک های تهی خسته نگاهش کردند / کودکان حرم آهسته نگاهش کردند
بر لبش تشنگی شرجی صد جام و سبوست / آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
برخی گفتند برنامه (مناظره)سرگرم کننده است. من این را هم برای صدا و سیما هنر میدانم. در ارکان صدا و سیما سه هدف بزرگ وجود دارد؛ اول تفریح و سرگرمی، دوم اطلاعات، خبر و آموزش و سوم ارشاد و تربیت.
متن فوق اظهار نظر یکی از عوامل مناظره ی کاندیداهای یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری است. ایشان در اظهار نظری شگفت انگیز رسالت اصلی تلویزیون را سرگرمی وتفریح میداند که اگر شد بعد از آن گردش اطلاعات و خبر رسانی و در نهایت اگر مجال و حال بود ارشاد و تربیت هدف سازمان است!
با کمی مداقه در این اظهار نظر و البته بررسی اجمالی برنامه ها و سیاست های حاکم بر رسانه ملی! می شود نگاه حاکم بر این سازمان! را کشف نمود. توسعه غیرمنطقی و شتابزده شبکه ها که سبب کمبود برنامه و پر نمودن آنتن به هر قیمتی میگردد، دنبال نمودن ایجاد سرگرمی صرف و غفلت زایی و میدان دادن به افرادی که کمترین قرابت را با گفتمان انقلاب اسلامی ندارند و کپی برداری های فراوان چه در فرم چه در محتوا از شبکه های خارجی را می توان شاخصه های اصلی فاصله گرفتن رسانه ملی از آنچه که باید باشد، معرفی کرد.
اما تلویزیون جمهوری اسلامی مگر چگونه باید باشد؟
تلویزیون در شان جمهوری اسلامی دانشگاه عمومی است. یعنی هماره سعی بر آگاهی و بیداری انسان در برقراری نسبتش با عالم، دغدغه اصلی برنامه سازان و مدیران رسانه است و البته این مهم در تنافر با رعایت اصل جذابیت در برنامه سازی نخواهد بود. جذابیت باید به عنوان ابزاری برای انتقال هدفی متعالی دستمایه ی رسانه ی جمهوری اسلامی باشد نه به عنوان غایت قصوی تریبون نظام اسلامی.
شاید فاصله ای که اکنون سازمان! مستقر در جام جم با آنچه بزرگان انقلاب ترسیم کرده اند دارد به دو جهت باشد٬ احتمال اول اینکه این ابزار قدرتمند و تریبون مجانی به دست افرادی بیافتد که یا نسبت به نظام و انقلاب اسلام کینه های بدر و خیبری دارند و یا در حالت بهتر نسبت به اسلام و مبانی انقلاب اسلامی بی تفاوت باشند و برایشان توفیری نداشته باشد که زیر چکمه های لیبرال دموکراسی می چرند یا تحت پرچم اسلام ناب محمدی روزگار میگذرانند.
دومین احتمال زمانی است که متولیان و مدیران رسانه انقلاب از روی ندانم کاری و نا آشنایی با رسانه، آن را تبدیل به سازمان نموده و نگرش های مدیریتی که مثلا بر وزارت راه و یا وزارت نفت حاکم است را بر رسانه ی انقلاب حاکم می کنند و در این احتمال دوم اگرچه سران رسانه شاید دلبسته و علاقمند به انقلاب اسلامی باشند ولی در عمل کار رسانه به دست افراد گروه اول خواهد افتاد و رسانه ملی و انقلابی در چاه مرکب غفلت زایی و عبرت زدایی حتما غرق خواهد شد.
با تفاسیر فوق نشان دادن چند باره مجموعه های بی هویت چون ساختمان پزشکان و یا نشان دادن شوهای تلویزیونی و استفاده بی محابا از موسیقی هایی که روزی خط قرمز بوده اند به راحتی قابل تحلیل است. سازمان دارد هر کاری می کند تا در گیر و دار رقابت نفس گیر با BBC persian و VOA و manoto جذابیتی بیشتر از اینان خلق نماید و البته در این رقابت تنها چیزی که فراموش شده اسلام و رسالت رسانه اسلامی است. اینکه هر روز بیشتر از دیروز برنامه های تلویزیون اسلامی شبیه شبکه های معاند می شود گواه روشنی بر این است که جذابیت بدون در نظر گرفتن اصول اصیل اسلامی هدف اصلی برنامه سازان سیما قرار گرفته است و این موجب تولید انبوهی اثار سطحی و بی مایه چون خنده بازار و کمدی های هر شبی و یا سریال های مناسبتی شده است. حتما نشناختن تلویزیون و البته رسانه سبب شده تا مدیران خیال کنند می توانند مفاهیم خوب و اخلاقی را اولا توسط افراد بی مایه و ثانیا در قالبهای ضد دینی و ضد اسلامی انتقال دهند.
برخورد صدا و سیما با یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری هم البته از این اشکالات اساسی که بر سازمان! حاکم است مبری نیست و همگان شاهدند که سازمان! هر کاری می کند تا برنامه های تبلیغاتی کاندیدا ها را جذاب نماید و البته میل شدیدی هم دارد که کل ماجرای انتخابات را بصورت انحصاری در سازمان خلاصه کند که البته این دومی معلول ماهیت انحصارجوی رسانه ای چون تلویزیون است و نمی توان به مدیرانی که تا این حد در برابر این هیولای قرن بیستمی خاضعند ایرادی گرفت. در مواجهه مخاطب و تلویزیون آنچه سبب تاثیر گذاری ارتباط می گردد قبول کردن ولایت رسانه بر مخاطب و البته اذعان به عجز و نادانی توسط خود مخاطب است. به بیان دیگر تلویزیون میشود آن همه چیز دانی که به جمع خانواده وارد شده و اهالی کم اطلاع خانواده هر چه او بگوید می پذیرند و این خصیصه ی این رسانه ی سرکش است.
خصلتهای ماهوی تلویزیون به اضافه ی انباشت سازمان! از انسانهای کم عمق خنده بازاری می شود آنچه به عنوان مناظره از شبکه اول سیما پخش شد. مناظره ی کاندیدا های ریاست جمهوری زمانی مفید است که موجیات تضارب آرا میان کاندیدا ها را فراهم آورد، در آن هنگام است که مخاطب می تواند از قوه ی تعقل خود استفاده نماید و سره را از ناسره تشخیص دهد. هر چند چنین برنامه ای هم زمانی به انتخاب اصلح توسط مردم می انجامد که تبلیغات سنتی هم چونان گذشته قوت داشته باشد تا رای دهنده بتواند ادعاهای کاندیدا را با افعال و کردار کاندیدا و ستاد هایش مقایسه نماید و به درک و شناختی مناسب برسد. شان رییس جمهور، شان جمهور است. هیچ کس جز ملت و البته ولی امت حق ندارد او را مورد پرسش و جستجو از موضع برتر قرار دهد و یا بخواهد جهل و ایراد او را عریان نماید. خود مردم هستند که باید انتخاب کنند و این تنها مردمند که حق پرسش دارند نه کارشناس نماهای سازمانی که غالب کاری اش خنده بازاری است مملو از توهین و تحقیر و لودگی.
اتفاقی که در سازمان! افتاده این است که به بهانه هایی چون صرفه جویی و یا آلودگی محیط زیست و خراب شدن فضای بصری شهرها و روستاها سعی شده تا شناخت مردم از کاندیداها تنها از طریق رسانه یاشد. دلایل فوق در نگاه نخست منطقی به نظر می رسند و همین هم مسولان انتخابات و حتی کاندیدا ها را مجاب کرده بصورت حداکثری روی سازمان! حساب باز کنند. اما نکته ای که مغفول می ماند هزینه های چنین رویکردی است. زمانی که ما قبول کنیم همه چیز را به سازمان بسپاریم، حتما موعد مرگ مردم سالاری در نظام اسلامی فرا رسیده و ما وارد دنیای رسانه سالاری و ثروت سالاری و تزویر سالاری خواهیم شد و کمتر کسی است که رمز بقای انقلاب را همین مردمی نداند که امروز دارد به لطایف الحیل دشمنان و با کم دانشی های مدیران به محاق می رود.
رسانه ملی تنها تریبون نظامی است که در دنیای تاریک و سرشار از انانیت نفس عماره باید منادی اسلام نابی باشد که ملت ایران بهترین جوانانش را برای حفظ و اعتلای آن داده است و حتما رسانه ی اسلام ناب محمدی به دست نمی آید مگر با استفاده از ظرفیت های حد اکثری دلبستگان به نظام همراه با تعقل و تدبر. هرگز نمی شود با کسانی که عبودیت خود را برای رییس و حقوق و مرایا به اثبات رسانده اند به مدیوم برنامه سازی اسلامی رسید.
استاد یوسفعلی میرشکاک را شاید بتوان شبیه ترین فرد در قید حیات به شهید سید مرتضی دانست. متن زیر اخرین دست نوشته ایشان است
احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون (عنکبوت-2)
در سیاهترین اعصار به دعوی ایمان سر برآوردیم و به پیشوایی مردی مردستان از سلاله اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام خواب جهانخواران را برآشفتیم و سلسله ستم را گسستیم، لاجرم درهای فتنه را بر ما گشودند. پایداری کردیم، جنگ را بر ما تحمیل کردند. دشمن را زبون کردیم، قطعنامه را پیش آوردند. تاب آوردیم، از شش جهت ما و برادران ما را محاصره کردند و به قصد خاموش کردن نور خدا و جان به در بردن از نابودی محتوم، فرومایه ترین دشمنان اهل بیت(ص) را برانگیختند تا به پیکار با ما برخیزند.
***
روزی که هانتینگتون تئوری جنگ تمدن ها را مطرح کرد و برخی اهل تفکر آن را نفی کردند و بعضی گفتگوی تمدن ها را در برابر آن عرضه داشتند، من به این می اندیشیدم که غرب برای دفع نیروی مهاجم تمدن اسلامی کدام چاره را در پیش خواهد گرفت؟
هنگامی که موج بیداری اسلامی اغلب کشورهای عربی را درنوردید، معلوم شد که ساموئل هانتینگتون به خطا نرفته و در ارزیابی خود از توانمندی جهان اسلام و تمدن اسلامی اشتباه نکرده است. پس پیش از آنکه این توانمندی غرب را هدف بگیرد و در دژ استکبار جهانی رخنه کند، باید برای دفع آن راه چاره ای می یافتند.
راه چاره این بود که دروازههای برادرکشی را بر روی مسلمانان بگشایند. نخستین نطع این آزمون، عراق بود. اهل سنت را علیه شیعیان برانگیختند و شیعیان را علیه برادران سنی مذهب خود. عوامل خود را به تخریب مشاهد و مقابر مقدس شیعیان واداشتند و گناه آن را به گردن اهل سنت انداختند. و چندان از این آب گل آلود ماهی گرفتند که تودهها در یکدیگر به چشم دشمن نگریستند و به جان هم افتادند و اکنون روزی نیست که این فتنه جان چند زن و مرد و کودک را نگیرد و چندین زخمی بر جای نگذارد.
کشاکش و پیکاری که در عراق برانگیخته شده به دست فتنه انگیزان سر از سوریه به درآورد. نبرد میان عوامل وهابی و دولت سوریه به درازا کشید و نتیجهای که استکبار میخواست حاصل نشد؛ چارهای جز این نبود که علمای دروغین و خود فروخته را برانگیزند و آنها را برای تیره و تار کردن فضای پیش روی مردم به صادر کردن فتوای جهاد علیه شیعیان و تخریب مشاهد مورد تقدیس و تکریم آنان وادارند.
***
غرب آهنگ آن دارد که با از پا درآوردن دولت سوریه و دامن زدن به برادرکشی در آن دیار، مردم لبنان و اردن و دیگر کشورهای مسلمان را علیه یکدیگر برانگیزد و اسرائیل را از معرض هرگونه خطر قطعی و احتمالی دور نگهدارد. اما چه کسی خواهد توانست تودههای ناآگاه را از خدمت ناخواسته به دشمنان مانع شود؟
مهار تودهها، عواطف آنهاست و امروز غرب به واسط روحانی نمایان وهابی، این مهار را محکم به دست گرفته و نیروی مسلمانان را علیه خود آنها به کار انداخته است.
***
آیا مزار حجر بن عدی از خود وی گرامیتر است؟
معاویه که سلف وهابیها بود، حجر و یاران وی را در «مرج عذرا» سر برید و امروز اخلاف وی مزار حجر را ویران میکنند. کفار، پیکر جعفر بن ابی طالب(علیهما السلام) را مثله کردند و امروز کافردلان مزار آن حضرت و دیگر اصحاب پیامبر را زیر و زبر میکنند و ما نیز چارهای نداریم جز اینکه به مولای خود امیر مومنان(علیه الصلوه و السلام) اقتدا کنیم.
هنگامی که منافقین امت، خبر شهادت جعفر(ع) را به مولا رساندند، و دیدند خاموش شده است، شروع کردند مثله شدن آن حضرت را با آب و تاب و شرح و تفصیل بیان کردن و چندان پُر گفتند که مولا(علیه الصلوه و السلام) فرمود:«انا لله و انا الیه راجعون». ما نیز همین میگوییم و در کمین فرصت مینشینیم.
باشد که برادران ناآگاه و فریب خورده ما به خود آیند و دریابند که جهل و خیره سری، آنها را به سربازان بی جیره و مواجب امپریالیسم و صهیونیسم بدل کرده است. و اگر به خود نیامدند، آنگاه خواهند دید که زمین و زمان به یاری سربازان و شیعیان بقیه الله الاعظم(علیه الصلوه و السلام) کمر بسته است و برانداختن زمره شرک و کفر و نفاق بسیار آسان بوده و تردید و درنگ ما نه از سر ضعف و زبونی بلکه از سر رحمت و رأفت بوده است. بی گمان پشت این ابرهای تیره و تار که سرزمین های اسلامی را در خود فروپوشانده و بلا و مصیبت میبارند، خورشیدی پنهان است که ستمدیدگان جهان طلوع آن را با درد و حسرت، قرن ها منتظر بوده اند.
نشانههای طلوع خورشید حقیقت همین فتنه هایی است که در سراسر جهان و به ویژه در سرزمینهای اسلامی چشمها را خیره و خردها را تیره کرده است.
ام حسبتم ان تدخلوا الجنه ولما یأتکم مثل الذین خلوا من قبلکم، مستهم الباساء و الضراء و زلزلوا، حتی یقول الرسول و الذین آمنوا معه، متی نصرالله؟ الا ان نصر الله قریب (بقره- 214)