تفکرات بلند بلند

تفکری در باب هویت_-فقط اگه خدا کمک کنه-_

تفکرات بلند بلند

تفکری در باب هویت_-فقط اگه خدا کمک کنه-_

خواستم بگویم کیستم و کجایم؛ دیدم اصلا مهم نیست، مهم اینست که او هست.
خواستم بگویم چه کاره ام و چه کرده ام؛ دیدم هیچ نکرده ام، هرچه کرده او کرده.
خواستم بگویم . . .
چه بگویم؟
اصلا چرا بگویم؟
هرچه بود گفتیم و حال اوست که باید بر کشته هایمان باران رحمت بباراند.
فقط یک دغدغه
هویت، گمشده امروز بشریت؛
شاید به زعم من
دعابفرمایید

طبقه بندی موضوعی

پربیننده ترین مطالب

آخرین نظرات

  • ۲۴ دی ۹۲، ۲۳:۴۰ - مصطفی گرجی
    تندرو

پیوندهای روزانه

عزیزان؛

       اگر در روز طبیعت از شر دنیای تکنولوژیک و تمدن ماشینی امروز به دامان طبیعت پناه بردید،

                  لطفا پس از خوردن درختان و گاز گرفتن طبیعت دندانهایتان را مسواک بزنید

                                                              باتشکر

امضامحفوظ

.........................................................

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۱ ، ۱۸:۳۹
امضا محفوظ
فکر کنم بیشتر دوستانی که به وبلاگ حقیر سر می زنند باید از ما جرا های اکران های نوروزی . گشت ارشاد و خصوصی و در وری و چرت و پرت و . . . با خبر باشند.

آنهایی هم که نمیدانند جریان چیست همین قدر بدانند که یک اشتباهی صورت گرفته بود و قرار شده بود که در عوض گرفتن وقت مردم شریف و شهید پرور وقتشان در سینما ها اندیشه و اعتقادات  و خیالاتشان تخریب شود که خوش بختانه در اقدامی به موقع مسولینی تصمیم گرفتند که جلوی این خطیئه ی عظیم گرفته شود.

عجیب ماجرا اینجاست که کسانی که تا خرتناق اسیر رانت و بی قانونی اند امروز نامه نگار و بیانیه نویس و ازادی خواه شده اند و سر برآورده اند که ای داد بی داد قانون از بین رفت و بی قانونی حاکم شد و سینما نابود گشت و از فردا باید جیره خور هالیوود شویم.

چند نکته خطاب به این به اصطلاح سینما دانان هیچ چیز ندان:

اولا مگر الان ما جیره خوار پدر حضرات هستیم که اگر ایشان را از جریان امور سینمایی بیرون بیندازند ما باید جیره خور هالیوود شویم. به جان عزیزم اگر در این سینمایی که امثال "م.ح.ف.ب" که قبل از انقلاب در خانه تلویزیزن هم نداشته و یا آن عزیز ریش بلند"س.س" صاحبانش هستند را گل بگیریم و و خدای نکرده فیلم ها غیر اخلاقی و خاک بر سری امریکایی اصل با کیفیت HD در سینما پخش کنیم خیلی بهتر است و کمتر بد آموزی خواهد داشت. حداقلش آن است که مخاطب می داند می خواهد فیلم خاک بر سری ببیند و می بیند.

دوما خطاب به همین هایی که در پناه این غوغای جدید به دنبال احیای صنعت سینمایند؛ آن زمانی که شما سینما ، این سیمرغ پران عرصه رسانه را در حد صنف بغال و لوله کش و تخلیه چاه تنزل دادید سینما چیزی اش نشد و امروز که به حق قرار است از حریم و حیا و عفت و اخلاق در جامعه دفاع شود سینما مورد تعرض قرار گرفته و افرادی که همه هستشان را از شکاف های ارشاد و دیگر سازمانهای پول افشان سینمایی جمع کرده اند منافعشان در خطر قرار گرفته سینما ورشکست خواهد شد و امنیت اجتماعی تهدید می شود.

سوما . . .

"زندگی خصوصی " یک فیلمفارسی بسیار مبتذل است که زیر لوای شعر و شعارهای سیاسی ، همه ضعف فرم و محتوای خود را پنهان می سازد. آن نماهای سوپر اکستریم کلوزآپ ( یا به قولی "دماغ شات " و " لب و دهن شات" ! ) که بدون هرگونه توجیه دراماتیک یا ساختاری در یک سکانس، مدام به یکدیگر کات می خورند و از هرگونه نماهای با اندازه واسط ، بی بهره هستند ، برای بی دانشی فیلمساز ( که البته بیش از این نیز از وی انتظار نمی رفت ) کفایت می کند و ایضا برای کج سلیقگی مسئولان جشنواره فیلم فجر در گنجاندن چنین اثر ماقبل آماتوری برای بخش مسابقه سینمای ایران!!*

فیلم "گشت ارشاد" همچنان از گرایشات مسبوق به سابقه کارگردان به فیلمفارسی رنج می برد و در ترکیب با توهمات سیاسی/اجتماعی وی به یک فیلمفارسی بی هویت بدل شده است. در واقع خود فیلمساز نیز با نمایش عکس بهروز وثوقی در فیلم "کندو" بر تابلوی کائنات(که تعبیر و مفهوم خاصی در فیلم دارد) بر این شبهه فیلمفارسی، مهر تایید می زند. متاسفانه علیرغم همه این دلبستگی و وادادگی ، فیلمساز به هیچ وجه حتی به ساختار سینمایی همان فیلم "کندو" نیز نمی تواند برسد و در میانه شعار و قیصر و گنج قارون و ...می ماند! اجرای بسیار ضعیف سکانس ماقبل پایان در آن نمایشگاه اتومبیل خود ، نشانگر نزول فیملسازی شده که در آثاری همچون "مردی شبیه باران " و "مردی از جنس بلور " و حتی "سنگ ، کاغذ ، قیچی" از خود هوش و ذوقی نشان داده بود.**

امضامحفوظ

......................

پ.ن: به بهانه ماجرای "گشت ارشاد" و "خصوصی" این چند خط را نوشتم

ب.ن: اگر از متن چیزی دستگیرتان نشد ناراحت نباشید ، این نوشته ها چکیده یک دنیا حرف در عرصه سینما و فرهنگ است که امروز واقعا مثل کودک یتیمی هستند که هر که از راه می رسد به بهانه خدمت بهشان یکی توی سرشان می زند. شاید در آینده مفصل تر درباره این قبیل مسایل بحث شود.

ک.ن:اتقواالله و قولوا قولا سدیدا (خیلی دارند به قلاده ها ظلم میکنند چند سایت خبری بی تقوا مثل "خ.آ" یا "ک.س" یا"س.م" یا "ع.ای" و بقیه شان . صد رحمت به مسیح علینژاد)

آ.ن: از سوما به بعد را نوشتم ولی به نظرم نباید نشرش کرد. این نکته ها تا نهما رفت ولی برنگشت! . . .

*تعبیر استاد مستغاثی از هنر نمایی فرح بخش

**تعبیر استاد مستغاثی از گشت ارشاد

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۱ ، ۰۱:۴۵
امضا محفوظ
اصولا با این جمله که چرا باید برویم فلان فیلم را ببینیم زیاد موافق نیستم. دلیلم هم بر می گردد به ماهیت فیلم و سینما. هیچ کس به سینما نمی رود که پای یک بیانیه سیاسی را امضا کند و یا حتی یک چیزی یاد بگیرد. اگر فیلمی خوب باشد حتما باید رفت سینما و از تماشای آن لذت برد. البته این نکته را هم متذکر شوم که اعتقاد راسخ بنده بر این اصل است که سینما یک رسانه ی تاثیر گذار است و حتما برای مخاطب تحفه هایی از جنس معنا و ادراک به همراه دارد که این خود مطلبی است که نوشته ها نیاز دارد. اما نکته ای که در این مقال مد نظر است را می توان اینگونه خلاصه کرد که فیلم هرچقدر هم که پیام و محتوای خوبی داشته باشد !(اگر بشود) ولی از منظر فنی خوب و جذاب نباشد اصلا ارزش دیدن ندارد با عرض معذرت مثل خیلی از اثار کیارستمی و پناهی و این جشنواره ای ساز ها که سر هم فکر نکنم 200 نفر یک فیلم از ایشان را کامل دیده باشند(اشتباه نشود به نظر من اثار این هایی که نام بردم اصلا محتوای خوبی نداشته و ندارند ولی چه کنیم که بعضی در این خیالند).

با این تفاسیر برویم سراغ پدیده این روزهای سینمای ایران اما در ابتدا این نکته عرض شود که در دنیای هر اثری که مورد نقد قرار می گیرد یقینا هم محاسنی دارد و هم معایبی منتها در انتها این منتقد است که نتیجه میگیرد که کدامیک بیشتر است و اثر در چه جایگاهی قرار دارد. با این همه نقد قلاده ها باشد برای بعد.

"قلاده های طلا " در این بی فیلمی سینمای ایران که یک مشت خزعبلات را به اسم فیلم تحویل خلق الله می دهند حقا و انصافا اثری است که می تواند استاندارد های فیلم سازی در ایران را ارتقا بخشد و به جرات می توانم بگویم از معدود فیلم های تاریخ سینمای ایران است که مخاطب را از همان لحظه های ابتدایی به صندلی سینما میخکوب می کند و گذر زمان را در نظر او بی معنی میسازد. اما متاسفانه در میان ما یک ایرادی وجود دارد که به نظرم از رذالت های آن انتلکتوئل هایی است که دشمن قسم خورده ملت ایرانند و آن این است که ما به راحتی درباره هر چیزی نظر می دهیم  حال این چیز می تواند مطلبی باشد که درباره ان تخصص نداریم و یا می تواند موضوعی باشد که اصلا نمی دانیم ان موضوع چیست و از اصل و فرع آن بی خبریم.

در بحث های قبلی هم گفته ام که به نظرم صحبت کردن در باره فیلمی که آن را ندیده ایم حماقتی بلیهانه است ، کاری که این خانم مسیح علینژاد و هم پالگی هایشان همیشه و در هر زمانی و هر موضوعی انجام میدهند. بعضی از دوستان جبهه حزب الله هم یکهو جو گیر می شوند و کاری می کنند شبیه این اراذل که البته نباید.

قلاده های طلا  آنقدر فیلم خوبی هست که من نتوانستم آن را یک بار ببینم! کم پیش می آید به زیارت امام رئوف بروم و دلم رضا شود کاری غیر از زیارت انجام دهم اما این بار رفتیم و فیلم "قلاده های طلا" را در سینما آفریقای مشهد دیدم همین که فیلم تمام شد بلند شدم رفتم و یک بلیط دیگر برای سانس بعد خریدم تا حسابی ازاین تریلر سیاسی – جاسوسی لذت ببرم. اثری که هم داستانی خوب داشت، هم بازی ها فوق العاده بود، هم کارگردانی کم نقص و هم جهت گیری مفهومی عادلانه. مطمئنم هرکسی که این فیلم را ببیند حتما نظرش درباره ابوالقاسم طالبی و فیلمش عوض خواهد شد. چه مخالف و چه موافق. خداییش اگر فیلم را دیدید و نظرتان عوض نشد هر چه دلتان خواست به بنده روا دارید قول می دهم به شرط نداشتن بد آموزی آن را از نظر های وبلاگم حذف نکنم.


امضامحفوظ

................................................

پ.ن:سال نو مبارک

ب.ن:الوعده وفا اما یک یاد داشت درست و حسابی درباره خود قلاده ها اماده است که به زودی ان شاالله نشر خواهد شد

ب.ت.ن:جای شما خالی روز های گذشته ی نوروز خدمت امام رئوف به رسم زیارت ساکن بودیم و البته بی اینترنت که روز اخر فهمیدیم هتلمان وایر لس داشته است!

نکته: چند وقتی است گرفتار یک کاری شدیم شاید بزگرتر از قواره مان ، دعا بفرمایید
۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۱ ، ۰۱:۳۳
امضا محفوظ

در کل عمرم دو تا فیلم بود که واقعا برای دیدنشان در سینما بی قرار بوده ام. اولینش اخراجی های یک بود که در واپسین روز های اکران توانستم بروم و فیلم را ببینم. انصافا هم لذت بردم. دومینش هم آخرین ساخته ابوالقاسم طالبی است.

بیش از ۵ بار موقعیت فراهم شد که برویم و فیلم راببینیم اما هربار در واپسین لحظات مشکلی پیش می آمد و توفیق رفیق راه نمی شد که از لذت تماشای این فیلم مستفیض گردیم.

نمی خواهم مثل بعضی ها به شیوه ای کاملا جاهلانه و بلیهانه زمانی که فیلم را ندیده ام از آن تعریف کنم یا به روح سازنده آن بد و بی راه بفرستم اما توجه به این نکته ضروری است که آخرین فیلمی که بنده ی سراپا تقصیر این حس عجیب(شوق زاید الوصف برای تماشا) رانسبت به آن داشته ام تبدیل به پدیده تاریخ سینمای ایران شده است.قضاوت با شما!


امضامحفوظ

...................

پ.ن: اولین باری که فیلم را دیدم تلاش می کنم برایتان چیزکی بنویسم

ب.ن:آنونس فیلم را از اینجا ببینید

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۰ ، ۱۱:۲۱
امضا محفوظ
ظهور حاتمی کیا در سینمای انقلاب واقعه ای است نظیر انقلاب. هر کس سینما را بشیاسد و آدم مغرضی هم نباشد، قدر حاتمی کیا را به مثابه یک فیلمساز در خواهد یافت. اما حاتمی کیا فقط در این حد توقف ندارد. او در عرصه سینما مظهر انسان هایی است که با انقلاب اسلامی ایران در تاریخ ظهور کرده اند و آنان را باید « طلایه داران عصر معنویت » خواند. او یک « بسیجی » است.

در میان کلمات، کلمه ای بدین زیبایی بسیار کم است: « بسیجی ». نه از آن لحاظ که سخن از موسیقی الفاظ می رود و نه از لحاظ ایماژی که در ذهن می سازد؛ نه، جای این حرف ها اینجا نیست. از آن روی که این کلمه بر مدلولی دلالت دارد که تجسم کامل آن روحی است که در « آوردگاه جهاد در راه خدا » تحقق یافته است. بگذار بگویند فلانی رمانتیک می نویسد، اما من اگر بخواهم در بند این حرف ها باشم دیگر نمی توانم عاشق بسیجی ها بمانم. اما تو « ابراهیم جان »، بسیجی و عاشق بمان و جز درباره عشاق حق و بسیجی ها فیلم مساز، و هرگاه خسته شدی، این شعرگونه را که یک جانباز برایت نوشته است بخوان:


ای بلبل عاشق، جز برای گل ها مخوان!

دست دعای دلسوختگان

آن همه بلند است

که تا آسمان هفتم می رسد.

 من پاهایم را بخشیده ام

 تا این دل سوخته را

 به من بخشیده اند.

اما اگر پاهایم را باز پس دهند

تا این دل سوخته را بازستانند

آنچه را که بخشیده ام

باز پس نخواهم گرفت.

دل من یک شقایق است، خونین و داغدار.

ای بلبل عاشق،

جز برای شقایق ها مخوان!

آقاسید

.....................................

پ.ن: داشتم نقد شهید سید مرتضی را درباره "مهاجر" می خواندم که به این تعابیر عجیب سید راجع به حاتمی کیا رسیدم

ب.ن: ای کاش می شد خود این بلبل عاشق هم یک توجهی به این نوشته ها داشته باشد. ای کاش!

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۰ ، ۲۲:۵۷
امضا محفوظ
صحبت درباره وضعیت صدا و سیما و سینما خیلی اسان است.  شاید علت این سهولت ذات این پدیده باشد اما نکته ای که در اینجا مغفول می ماند این است که در دنیای صدا و تصویر همه چیز همانی نیست که ما در اولین برخورد فکر می کنیم که درک کرده ایم. به نظر می رسد اگر اندکی در  این پدیده تامل نماییم این امر بدیهی می نماید که صحبت کردن درحوزه فرهنگی همانقدر که می تواند عمار گونه باشد همانقدر هم می تواند شیخ پشم الدین* مابانه گردد.

تا هنگامی که ما درک درستی از رسانه نداشته باشیم ورود به آن غیر از تباهی و گمراهی و ضلالت  هیچ ندارد ، نمونه های از این دست بسیارند، از نوری زاده  و مخملباف گرفته تا فرهادی و گلشیفته و الخ. مسلما هیچ کدام از اینها در ابتدای ورود به این وادی فکرش را هم نمی کرده اند که به اینجا برسند و بسا که در این خیال بوده ند که در پی اصلاح امت اسلام برامده اند و برای رضای خدا فعالیت می کنند.

قتنه 88 شاید از تاریخی ترین و نیکو ترن حوادثی بود که می توانست در سر راه ملتی قرار گیرد که قرار است تمدنی نوین را به جهانیان معرفی کند و استاندارد های زندگی در سراسر گیتی را ارتقا بخشند. همین فتنه و ماجرای استفاده دشمن از ظرفیت رسانه بود که به همه ی دلسوزان اسلام انقلاب قدرت رسانه را نمایاند و ایشان را ترغیب کرد که در این حوزه ورود نمایند.

اما نکته ای که در این میان کمتر به آن توجه می شود این است که  در هر حوزه ای اگر بخواهیم از ابزار استفاده کنیم(هر چند ابزار ساده ای مانند تفنگ کلاشینکوف!) اول باید مدتی آموزش ببینیم تا از آسیب های احتمالی ناشی از استفاده  نادرست از ابزار در امان باشیم. پس چرا ما در حوزه پیچیده ای مانند رسانه به خودمان اجازه می دهیم هر وقت دلمان خواست هر اظهار نظری انجام دهیم و به زعم خودمان از ابزار رسانه در جهت پیشبرد اهداف جبهه انقلاب اسلامی استفاده کنیم؟

بزرگ مرد رسانه انقلاب اسلامی  شهید آوینی در این حوزه بسیار غور کرد و مطالعه نمود و در انتها با احتیاطی غیر قابل باور وارد کار رسانه ای شد و البته هم توانست سبکی نوین را در همه ی حوزه هایی رسانه ای که در آنها فعالیت نمود را به عالمیان معرفی نماید. از شیوه مستند سازی انسان محور در جنگ که در اغازین سالهای هزاره دوم الگوی خبره ترین فیلمسازان می شود تا جریان نویسندگی با تعهد که او در سوره پایه ریخت همه حاصل همین شیوه برخورد درست ایشان با رسانه بوده است(هر چند هنوز انسانهایی تا این حد هوشیار پیدا نشده اند که آن جریان مبارک که در سوره آغاز شد را ادامه دهند و ما امروز هیچ رسانه ای اعم و از مکتوب غیر آن نداریم که آن ویژگی ها را داشته باشد.)

اگر جنگ امروز را جنگ نرم بدانیم و فرمانده را شخص رهبر مقتدرمان فرض نماییم می شود این طور نتیجه گرفت که نیرو ها اعم از افسر و سرباز موظفند بنا برصلاحدید این دیده بان قدرتمند آرایش جنگی بگیرند. ایشان آوینی را سید شهیدان اهل قلم نامیدند تا کسانی که خود را رسانه ای و فرهنگی می دانند به شیوه و مرام این بزرگوار عمل نمایند و میدان دار این نبرد عظیم تمدن ساز باشند. اما کسی نبود که نبود و البته که هنوز هم نیست! امام بزرگوار امت اسلامی که جوانان امت اسلامی از لبنان و بحرین تا مصر و تونس و حجاز به امر ایشان جان خود را فدای اسلام و قران می کنند راهکار مقابله و پیروزی در این جنگ نرم را بار ها و بارها گفته اند.

ایشان بارها راه نبرد را در آینه ی این آیه شریفه نشانمان داده اند (نماز جمعه 14 خرداد)که:

" یَآ أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ وَقُولُواْ قَوْلاً سَدِیداً"

قول سدید  سخنى است که در آن سستى و لغو و دروغ و نفاق نباشد. سخنى که همچون سدّى محکم، جلو شکّ و شبهه و فساد را بگیرد. یعنی عزیزان، اگر شما از چیزی خوشتان نیامد و یا به آن انتقادی داشتید اولا کاملا فنی و محکم و با ادله برخورد وبحث نمایید ، ثانیا از موضع عدل خارج نشوید.

با یکی از دوستان که به خاطر یکی از محصولات اخیر صدا و سیما حسابی بر اشفته بود و به قول عزیزی کله اش داغ شده بود در همین رابطه صحبت می کردیم. میگفت :" وقتی ضرغامی بد کار می کند باید تمام تلاشمان را بکنیم تا او را به راه راست هدایت کنیم!" به او گفتم:" شما 5 تا از شاخصه های راه راست در کار رسانه ای را به بنده نشان بده خودم خدمت برادر ضرغامی می رسم" و آن عزیز دل نتوانست.

مطلبی که این همه مقدمه برای آن ذکر شد تا شاید مقبول افتد این است که اگر داعیه حمایت از اسلام  قران و انقلاب را داریم نباید در اموری که در آنها تخصص کافی را کسب نکرده ایم ورود پیدا کنیم که زیانش از منفعتش بسی بیشتر است. درست همان مطلبی که شهید دکتر چمران بزرگ  فرمودند:

" می‌گویند تقوا از تخصص لازم‌تر است، آن را می پذیرم. اما می‌گویم آن کس که تخصص ندارد و کاری را می‌پذیرد بی تقواست."

امضامحفوظ

.......................................

پ.ن: پیش تر از این در همین وبلاگ گفته شده بود که وبلاگنویسی یعنی تفکرات بلند بلند که خوبی اش این است که این تفکرات بازخورد هم دارد.

ب.ن: این مطلب را در ادامه و شاید اصلاح پست قبل نوشتم. به نظرم پست قبل یک اشکالی داشت که البته در فضای فکری بچه حزب الهی ها همه گیر است و آن "غرزدن" است

*منظور از شیخ پشم الدین همان "ابوموسی اشعری" است. نقل است این موجود ریش بسیار زیادی داشت

** درباب قول سدید

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۰ ، ۱۸:۲۶
امضا محفوظ
شکرخدا دوازدهم اسفند ماه سال جهاد اقتصادی هم تبدیل به حماسه ای دیگر در تاریخ سراسر افتخار ایران اسلامی شد و روسیاهی اش ماند برای ذغال.

نمی خواهم از بزرگی کار ملت و مانور اقتدار امت مسلمان ایران در دوازدهم اسفند ماه بگویم بحثم ناظر به جای دیگری است. چندی قبل از انتخابات قسمت شد و با یکی از مدیران رسانه ملی هم صحبت شدیم. این عزیز دل ما حدود ۳ ساعتی برای ما از  تورم و هدفممندی یارانه ها و بیداری اسلامی و تنگه هرمز و کی روش و تیم ملی و جنگ نرم و سوروس و فوکویاما و بی بی سی و صدای امریکا و بقیه ملحقات سپاه باطل گفت و گفت و گفت و اینکه اینها می خواهند از ملت ایران انتقام سیلی سی سال پیش از این را بگیرند و از این جور صحبتها . انتهای صحبتهایش هم این بود که ما برای خنثی کردن این دسیسه ها باید مردم را پای صندوق رای بکشانیم. 

دقیقا همین فراز از سخنان ارزشمند این دانشمند توانا از معدود دفعاتی بود که واقعا دلم خواست زیر گوش یک نفر بزنم.. آن هم کسی که به قول خودش برای اسلام و انقلاب ریشی سفید کرده و عمری را در عرصه های مختلف مدیریتی تلف نموده است. انگار نه انگار که مردم ایران بار ها و بارها ثابت کرده اند بصیر ترین امتهای زمانه اند و اصلا انگار نه انگار که دلها دست خداست. مردک مردم را حمیق فرض کرده بود.

اکنون که این متن را می نویسم تا دقایقی دیگر حماسه دوازده اسفند یک روزه می شود و رسانه ملی ما هم دارد فکر می کند که چه کار بزرگی کرده که چهار تا آهنگ باخود و بی خود به اصطلاح خودشان حماسی پخش کرده و بنا به تعریف خودشان مردم را کشانده اند پای صندوق. حالا دیگر وقت آن است که مدیران رسانه ملی انتقامشان را از مردم با نشان دادن انواع و اقسام بدبختیهای خیالی و بیچارگی های افسانه ای بگیرند. نمی دانم این چه پدر کشتگی است که اینان با ملت ایران دارند.

آخر کجای این ملت سراسر شور و حماسه و نشاط با این چرت و پرت ها که آینه ی درونیات بیمارهایی چون فرهادی  متناسب است. مگر بس نبود که بهترین لحظات خانواده های فهیم و اصیل ایرانی را با خزعبلاتی مثل تا ثریا و شیدایی و مردگان و بدبختان و بیچارگان و گرسنگان و بدهکاران و . . .  تلف کردید که حالا هر شبمان رامی خواهید مثل یک کابوس تلخ کنید.

آقایان نمیدانم می خواهید انتقام کدامین سیلی را بگیرید. شاید هنوز دل سازمان سبزتان از دست سیلی های سال ۸۸ خون است و شاید هم مملکت را ارث پدر محترمان فرض کرده اید که طلب کارید. آخر مگر مجبورید به هر کس و ناکسی پول بیت المال را بدهید تلف کند و در آخر هم هیچ که هیچ.

آقای ضرغامی عزیز

شمایی هر جا که می نشینید و بر می خیزید می گویید که نیرو نداریم و مجبوریم. مگر آن صدا و سیما که خودش به قاعده یک کشور هزینه و درامد دارد نمی تواند یک دانشکده کوچک را مدیرت کند که از شر صهیونیست ها و ضد انقلاب ها در امان باشد.

مگر در این مملکت که هزاران دانشجو اعلام می کنند که حاضرند جای شهدای هسته ای را در دانشگاه ها پر کنند ۴ تا بچه حزب الهی پیدا نمی شود که اینها ببرید در دانشکدتان آموزش دهید که از اسلام وانقلاب دفاع کنند.

شما که ین همه به دنبال برنامه برای پر کردن انتن هستید نمی شد چند ساعتی هم به پخش برنامه های جشنواره عمار بپردازید* تا بتوانید نیروهای جوا جبهه انقلاب اسلامی را شناسایی و خدای ناکرده از انها استفاده نماییید.

والله قسم که شما مسولید.

شما چه فرقی با آن وطن فروشی دارید که آغوش مدونا را به قیمت گریه های ننه علی** می پرستد و یا با آن مجری هم جنس باز بنگاه سخن پراکنی دولت تزویر که می خواهند از مردم ایران و مسلمانان انتقام بگیرند و کامشان را تلخ کنند.

کمی به خود بیایید

امضامحفوظ

..............................

پ.ن:این متن بعد از مشاهده آخرین شاهکار شبکه اول سیما در شامگاه پس از انتخابات است و اصلا یک نقد فنی نیست.اما به نظرم این سریال جدید"مثل یک کابوس" از همان قماش "تاثریا" است. برای عید هم که "حیرانی" را برای سرگردانی ملت تجویز کرده اند

*: دوستان می گویند فیلمهای عمار بعضا ضعیف بوده اند  بر فرض صحت این مدعا مگر این آثاری که از رسانه ملی پخش می شود همه فاخر است؟ سریال درجه الف شان را دیدیم که چگونه یک مرد آسمانی را تبدیل به زیر خاکی کرد

**:می خواستم عاشقانه بنویسم، نشد

ب.ن: مطلع شدیم که سیمای فاخر جمهوری اسلامی قصد دارد فیلم آمریکایی/اسراییلی جدایی نادر از سیمین را در نوروز پخش نماید

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۹۰ ، ۲۳:۴۳
امضا محفوظ

دکتر اردشیر قوام زاده رئیس پژوهشکده خون سرطان و سلول‌های بنیادی خون ساز دانشگاه علوم پزشکی تهران

برنده جایزه «برترین محقق جهان در زمینه سرطان و بیماری های خونی» شد.
آمریکایی ها گفتند ایران تحریم است:
نه ویزا دادند
و نه اجازه دادند جایزه به او داده شود.


اصغر فرهادی را اما
ویزایش دادند
جایزه هایش دادند
بوسیدندش
تبریکش هم گفتند.


نه فیلم «جدایی» را دیده ام
و نه از سینما سررشته دارم
ولی قرآن را تا بحال ورق زده ام
کتابی که قاعده های کلی به دست آدم ها می دهد
از سوی عالمِ کل:
وَلَن تَرْضَىٰ عَنکَ الْیَهُودُ وَلَا النَّصَارَىٰ حَتَّىٰ تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ
قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّـهِ هُوَ الْهُدَىٰ
وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ
مَا لَکَ مِنَ اللَّـهِ مِن وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ
﴿البقرة: ١٢٠﴾
این را صاحبِ قرآن می گوید
اگر دیدی که یهود و نصاری از تو راضی شدند
یقین داشته باش که از مرام و مسلک آنها تبعیت کردی
و اگر چنین کردی، دیگر امیدی به یاری و ولایت من نداشته باش!
جایزه ات را از همانها گرفته ای...


دکتر قوام زاده ی عزیز
خیلی مبارک باشه!

......................................

پ.ن:اصلا حال و حوصله نوشتن درباره این مردک وطن فروش را ندارم یکی از دوستان متن خوبی نوشته بود بازنشرش کردیم

ب.ن: از وبلاگ ۱ حرف

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۰ ، ۲۳:۰۶
امضا محفوظ
کلاً عشقی نویس ماهری نبوده و نیستم . بعضا شاید نظرم به نظر خانم مدیر در فیلم رامبد جوان که می گفت:"عشق فقط دو جوره، عشق مادر به فرزند و عشق بنده به خدا. . . "* نزدیکتر باشد. البته منکر بقیه انواع عشق هم نمی شوم، شاید باشد؛ ما که ندیدیم**.

عشق لیلی و مجنون که مجنون تا دم مرگ سر به بیابان می گذارد و در نهایت فراق دق می کند و یا عشق شیرین و فرهاد که با وجود عدم امکان وصال! تا ته دنیا ادامه می یابد هم مطالبی است که فقط در داستان خوانده ام. اما از انواع اول و دوم عشق که آن خانم مدیر در فیلم رامبد جوان گفت و البته منظور کارگردان و نویسنده تمسخر این گزاره بود ، بسیار دیده ام. چه بسیار بنده هایی که در راه معبود عاشقانه جانبازی کردند و چقدر مادر که برای آسایش فرزندانشان سوختند.

یکی از نزدیکترین مثالهایی که به ذهنم در این رابطه می رسد همین بنده خدا "ننه علی" بود.(خدا بیامرزدش) نمی دونم بیست یا سی سال، اما خیلی سال! بعد از شهادت پسرش، دل نداشت از قبر او هم جدا شود. عاشق بود اساسی ان هم از نوع اول بود که به دوم بدل شد.(یا دوم به اول یا هیچکدام، از اول اول بود) تو برف و بارون و سوز سرما و آفتاب و حرم گرما درون یک اتاقک حلبی بالای قبر پسرش روزگار می گذراند. اصلا در قطعه شهدا معروف بود که اعیاد پیش ننه علی صفای دیگری دارد . بگذریم.

پست قبلی هم عاشقانه بود اما از خودم نبود.*** 

اصولا مقوله عشق خیلی پیچیده است و ما هم اگر بیش از این بنویسیم کیبردمان می سوزد**** فقط یک جمله در انتها که به نظرم علت نوشتن این چند خط شد

نیست در شهر نگاری دل ما را ببرد ، چه کنم؟

امضامحفوظ

.......................

*: راستش را بخواهید بقیه اش یادم نیست بروید فیلم را ببینید

**:خوش به حال شما که دیدید

***:رجوع شود به نظرات پست قبل

****: تلمیح به داستان حضرت جبراییل که گفت اگر بیش از این به خدا نزذیک شوم پرم می سود!!!(اوواه)

پ.ن:عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد    ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیز گار

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۰ ، ۱۰:۵۱
امضا محفوظ
نمی دانم چرا

                  ولی

دلم می رود وقتی می آیی

امضامحفوظ

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۰ ، ۲۱:۴۱
امضا محفوظ