نوشتن خوب است.
نوشتن موجب می شود تا مطالب در ذهنت منظم گردد و تو می توانی بفهمی که چقدر نفهمی؟
نوشتن این فایده را دارد که تو احساس می کنی چیزی هستی و چیزکی در کیسه داری تا به دیگران ارایه کنی و مایه رشک و قبطه ماسوالله گردی.
نوشتن هر چه دلت خواست نه تنها اشکالی ندارد بلکه خوب هم هست منتها این نکته باید رعایت گردد که هرچه دلت خواست را نمیشود به هرکه دلت خواست نشان دهی؛ بسا نوشته هایی که اگر خودت دوباره و در اینده با آن مواجه شوی از آن براعت جویی.
چندی است دستم به نوشتن نمی رود٬ در درونم دنیایی از حرف و سوال است ٬ تا پیش از این خیال می کردم به خاطر کیبرد غیر فارسی است که حال نوشتن ندارم اما این نوشتار فرض فوق را نقض می نماید.
دلم میخواهد به وزارت علوم فحش دهم که دم انتخاباتی این بلایای اخر ترمی را سرمان در اورد یا اینکه درباره فیلم خوب ملکه چیزی بنویسم و یا اندکی در باب انتخابات بلند بلند فکر کنم ؛ شاید هم مطلبی پیرامون مسله سوریه در دلم مانده و البته استراتژی های فرهنگی دولت آینده هم بد نیست راجع اش تفکری نماییم و . . .
اما ترسی از عمق جان مانع است٬
کیبرد غیر فارسی بهانه است؛ میترسم
از اینکه بنای کجی را در ذهنی پدید اورم و یا اینکه خود را بیشتر از انچه هستم بنمایانم؛ اینها چیزهای ترسناکی است که در هول و ولای انتخابات هم ترسناک است.
از این عصر بی حرمت می ترسم٬ می ترسم از ازمیان رفتن مرزها٬می ترسم از آپارتمان٬ خودرو٬ طیاره. میترسم از رسانه خواندن و فلسفه جستن. می ترسم از اینترنت٬ موبایل٬ ماهواره.
قسم به قلم که دیگر از قلم هم میترسم.
گاهی دلم می خواهد چوپان باشم؛ در دشت و جنگل همراه موجوداتی معصوم و به دور از خطراتی ترسناک که هر لحظه هستی مان را هدف می گیرد.
ای کاش من هم یک چوپان بودم
.....................
پ.ن: ادامه مطلب خوب است.