خواستم بگویم کیستم و کجایم؛ دیدم اصلا مهم نیست، مهم اینست که او هست. خواستم بگویم چه کاره ام و چه کرده ام؛ دیدم هیچ نکرده ام، هرچه کرده او کرده. خواستم بگویم . . . چه بگویم؟ اصلا چرا بگویم؟ هرچه بود گفتیم و حال اوست که باید بر کشته هایمان باران رحمت بباراند. فقط یک دغدغه هویت، گمشده امروز بشریت؛ شاید به زعم من دعابفرمایید
ایول، البته یه فرقی که داشتم این بود که میرفتم کوه بچه که بودم و بعدا میگفتم بزرگ که شدم با ماشین میام تا اینجای کوه و بقیهاش رو پیاده میرم. الآن هیچ کدوم نیست. نه پیادهرویه نه ماشینه!
بزرگ تر از الان بودم!