دوستی از وبلاگنویسی تعریفی ارائه می داد:
"فکر کردن بصورت بلند بلند"
راستش را بخواهید تا حد خیلی زیادی این تعریف را دوست میدارم. هرچند تعریفات دیگر هم قابل تاملند مثلا عده ای وبلاگ را عرصه ای برای بیان مواضع و اعتقاداتشان می دانند و وبلاگشان را در حد سایتهای رسمی وزارتخانه ها و ارگانها و سیاسیون می نگرند. بقیه ها هم برای خود دیدگاهی دارند برای بلاگ نویسی!
الان هم می خواهم بصورت بلند بلند فکر کنم. داشتم فکر می کردم گفتم بلندش کنم، همین جوری و بدون هیچ علت خاصی.
داشتم به زندگی فکر می کردم، به دنیا ، به آدمها و اینکه چقدر ما اسیر دروغیم؛ اصلا داریم در دروغ تنفس می کنیم؛ آنهم نه از این دروغ های الکی ملکی و دو هزاری ، دروغ های عجیب و غریب و در پاره ای از اوقات شاخ دار! مثلا اینکه تو ایران حق زن ادا نمی شه و خانم ها در بسی بیچارگی زندگانی می گذرانند، یا اینکه ما اصلا در این کشور آزاد نیستیم و آزادی بیان و پس از آن نداریم و در جاهای دیگر همه آزادند و "همه چیز آرومه"و بقیه خوب و خوش زندگی می کنند. یا اینکه مردم به خاطر گرسنگی _فقط_ انقلاب کردند و الان هم از جنگ پیش رو می ترسند! یا اینکه دانشجوهای ما قشر فرهیخته جامعه هستند و خیلی چیز فهمند و یا اینکه نظام مخالفان رو اسیر کرده و شکنجه و شیشه نوشابه و حصر خانگی (مثل جومونگ)
مخلص کلام اینکه دروغ زیاده، خیلی زیاد آن هم از انواع شاخ دارش؛ این که می گویم شاخ دار یعنی شاخ دار ها، یعنی اینکه علاوه بر اینکه خود دروغ ها تابلواند دو تا شاخ بلند هم دارند که نمی شود پنهانشان کرد. همیشه برایم عجیب بود که عده ای این اراجیف را سر هم می کنند اما جدیدا یک چیزی متوجه شده ام که پس از آن از هیچ چیز دیگری تعجب نخواهم کرد ؛ آن هم اینکه عده ای این اراجیف را باور می کنند!
عجب اعجوبه هایی هستند این موجودات
دعا بفرمایید
امضامحفوظ